سلام
چند سال افتخار کارمندی جناب آقای علی محمد رجالی بنیانگذار مجموعه بزرگ موکت ظریف مصور و پتروشیمی رجال را داشتم و بکاربردن کلمه ی افتخار در ابتدای این مطلب، نشانه ی ارزشمندی این گذر از عمر من بوده است . اما مایلم کمی فضای هنگام خروجم را ترسیم کنم و معایبی را از این مقطع ذکر کنم و دلیلش را هم در ادامه توضیح میدهم .
بلافاصله بعد از شرکت ظریف مصور در شرکتی دیگر با دو برابر حقوق دریافتی قبلی استخدام شدم . البته با شرایطی عالی .
در شرکت ظریف مصور مبلغی را بعنوان حقوق ثابت دریافت میکردم و هیچ اضافه کاری برایم محاسبه نمیشد . در قسمت مهندسی خرید مشغول بکار بودم . وظیفه ی من پیگیری ساخت تجهیزات مورد نیاز خطوط تولید مجموعه ای بزرگ بود . یک خودرو از شرکت در اختیار من بود که باید با مراجعه به کارگاههای ساخت در سطح شهر، ساخت قطعات را پیگیری، قطعات را تا حد امکان جابجا و به کارخانه ها بواسطه دفتر مرکزی ارسال میشد .
طبیعت پیگیری ساخت قطعات بصورت برونسپاری، صرف وقت بسیار فراتر از ساعات کاری بود و البته بدون اضافه کاری . اضافه کنید رانندگی بسیار زیاد در سطح شهر در گرما و سرما و همچنین اضافه کنید بارکشی قطعات با وجود کمر درد و دیسک کمر و همچنین اضافه کنید ماموریتهای بیرون شهری جهت ساخت پروژه ها بدون حق ماموریت و با همان عدد ثابت و یکنواخت .
البته انصاف نیست این مزایا را هم نگویم . ماشین شرکت بصورت کامل و در اوقات شخصی در اختیارم بود و همچنین بدلیل مشکل کمر دردم، برای مأموریت به تهران فقط از سفر هوایی بهره میبردم درحالیکه دیگر نیروها از این مزیت برخوردار نبودند و از بزرگترین مزایای شغلم این بودکه عاشق شغلم بودم و مدیر ارزشمندی داشتم .
اما محل جدید کار من عالی بود .دو برابر حقوق با اضافه شدن همه اضافه کاری ها و حق مأموریتها به حقوق و محل کار من هم طراحی دردفتر طراحی یک شرکت بسیار قدرتمند و پیشرو در صنعت کشور با عنوان شغلی طراح ارشد !
و همه مطالب بالا را نوشتم تا بدانید همه چیز در ظریف مصور برایم گل و بلبل نبوده تا مرا متهم به پاچه خواری و مزیجه گویی نکنید، قصد استخدام در هیچ شرکتی را دیگر ندارم تا گمان نکنید که برای استخدام مجدد در مجموعه ظریف دارم تعریف و تحسین میکنم و سالهاست که رجالی ها را حضوری ندیده ام تا پولی بخواهم بگیرم و قلمی در وصفشان بزنم .
اما با این وجود به آن چند سال کارمندی در شرکت ظریف مصور با تمام وجودم افتخار میکنم . و علی محمد رجالی یکی از اسطوره های زندگی من شد، تا حدی که اسم اولین پسرم را هم علی محمد انتخاب کردم .
او در یک مستند تلوزیونی میگفت که روزی آرزو داشتم که از همدانیان (یکی از اسطوره های کارآفرینی ایران ) بیشتر کارمند داشته باشم و الان به این آرزو رسیده ام . او ظاهرا تحصیلات دانشگاهی ندارد ولی هزاران آدم با مدارک متنوع دانشگاهی نان خور تلاشهای شبانه روزی او هستند .
راستی اینهمه رشد و کار آفرینی مگر میشود که اتفاقی و یا شانسی بوده باشد .
اما دلیل نگارش این سطور بیشتر این مطلب بود که شگفت آور ترین چیزی که در همه ی محیط های کاری با آن سر و کار داشته ام و البته در ظریف مصور بدلیل بزرگی آن، نمود خیلی بیشتری پیدا میکرد این بود که در صحبت های عامیانه همکاران و کارمندان مجموعه، معمولا، چنان مدیریت این اسطوره ها را به چالش میکشند و آنها را به مدیریت عصر حجری متهم میکنند ! که فکر میکنی لابد تمام دستاورد اسطوره ها شانسی بوده است . در حالیکه همین کار آفرینانِ ظاهرا با مدیریت عصر حجری، هزاران نفر نان خور دارند و این منتقدان حتی در اداره خانواده خود هم مستأصل هستند ! وسالهاست کارمند مانده اند و قطعا باقی خواهند ماند .
بزرگترین آسیب از این رهگذر نصیب اسطوره ها نمیشود، امّا این ادبیات و فضای ذهنی، کارمندان مجموعه را بشکلی بسیار رقت انگیزی از موضع شاگردی و یادگیری دور میکند .
تمرکز ذهنی مطلق برضعفهای یک اسطوره برای ما کوری می آورد . کوریِ دیدن مزایایی بسیار واضح و درخشان .
و انسانهایی که آنقدر کور شده اند که مزایای یک اسطوره را نمیتوانند ببینند و یادبگیرند، بنظر شما از کس دیگری میتوانند چیزی بیاموزند تا لااقل به حیات کارمندی دیگر ادامه ندهند ؟
پی نوشت : بدلیل وظیفه ی شغلی که داشتم، بیشتر ارتباط کاری من با یکی از پسران او بود به اسم حاج حمید که انصافا او هم انسانی واقعی ، بسیار پر تلاش و متخصص بود . درواقع ارتباط کاری مستقیم من با حاج حمید از بزرگترین دلایل ماندن من در آن سیستم بود و زمانی هم که این ارتباط کمرنگ شد، همکاری من نیز با مجموعه ظریف مصور پایان یافت .