روزنوشته های داوودکیخسروکیانی

سلام

داستان یک حاشیه

شنبه, ۱۶ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۷:۵۶ ق.ظ

سلام

مقدمه : کارشناسان دنیای یادگیری از بهترین شیوه های یادگیری عمیق یک مفهوم را بیان آن در قالب یک داستان میدانند .

 در واقع یادگیری هم قواعد شگفت انگیز خودش را دارد که پیشنهاد میکنم هر جویای دانش ، موفقیت و یا مهارتی ، حتما در این رابطه مهارتی کافی پیدا کند. بهترین پیشنهاد من مراجعه به دانش کم نظیر استاد محمد رضاشعبانعلی در سایت وزین متمم است .

اما داستان حاشیه :

فرزاد با اینکه مدت کمی بود که در شرکت مشغول به کار شده بود، اما کم کم داشت جای خودش را پیدا میکرد. تقریبا از همه جنبه های شغلی خود راضی بود الا یک مورد. مشکل او فقط حقوق کم او بود.مشکلی که بین اکثر کارمندان دنیا عمومیت دارد.

بغیر از مطلب فوق ، مسئله خاص دیگری احساس نمیکرد وبا ذوق و شوق خاصی مسیر پیشرفت شغلی را در حال طی کردن بود . مدیران شرکت هم از عملکرد او راضی بودند، گر چه طبق اصول غلط و نانوشته مدیران این را به زبان نمی آوردند اما از برق نگاهشان به فرزاد و همچنین تفویض مسئولیتهای جدیدتر میشد رضایت آنها را حس کرد.

صبح ها با علاقه و شور خاص خودش به شرکت می آمد و تا عصر گذشت زمان برایش محسوس نبودوحتی در طول روز علاوه بر وظایف خود کمکی هم به همکاران دیگر خود میکرد . برای تمدید قرارداد سالیانه هم خیلی از کارمندان نگران تمدید شدن قرارداد خود بودند الا فرزاد و چند نفر دیگر .

اما یک روز که فرزاد در حال جابجایی پرونده های مشتریان شرکت بود، دم آسانسور کاغذی راروی زمین دید و چون حدس میزد کاغذ از پرونده مشتریان افتاده باشد آنرا برداشت و خواند .اشتباه فکر میکرد . کاغذ مربوط به پرونده های او نمیشد اما از خواندن و نگه داشتن آن کاغذ هم نمیتوانست صرف نظر کند . نام آن کاغذ بود فیش حقوقی آقای کیان نژاد.مردی حدود هفتاد ساله با سمت آبدارچی شرکت .

سوال : اگر فیش حقوقی همکاران و یا اقوامتان بدست شما برسد، بعد از نام صاحب فیش حقوقی کدام قسمت از آن را مطالعه میکنید؟

جواب را براحتی میتوان حدس زد : قسمت مبلغ خالص دریافتی و اتفاقا فرزاد هم همین قسمت را دید و فقط کمی تعجب کرد. فیش را در جیبش گذاشت و به کار خود ادامه داد .

اما شب در منزل دوباره وسوسه شد که این فیش را مروری کند.کمی عجیب بود . آخر مگریک آبدارچی هفتاد ساله چرا باید حقوقی تا این اندازه بیشتر از او میگرفت ؟

ذهن او درگیر شده بود و به اصطلاح وارد حاشیه شده بود .

فردا صبح مستقیم سروقت یکی از همکاران خود رفت و در مورد کیان نژاد سؤالاتی پرسیدو کنجکاوی او را هم تحریک کرد: چه شده که از آقای کیان نژاد سؤال میکنی و فرزاد هم داستان فیش حقوقی آقای آبدارچی را تعریف کرد .

 نه راست نمیگی ! مگه میشه ؟ مگه چیکار میکنه ؟ اینها کلماتی بود که فرزاد شنید.معمولا خبر های شگفتی ساز ظرفیت گسترش بالایی در فضای کاری دارند وخیلی بیشتر هم در معرض اصل یک کلاغ و چهل کلاغ قرار میگیرند .

اما ذهن خود فرزاد هم واقعا تحت فشار قرار گرفته بود . با هیچ منطقی این دریافتی یک آبدارچی ساده قابل توجیه نبود وچالش ذهنی او این بود که وقتی من با تمام وجود برای شرکت اینهمه کار میکنم، چرا تبعیضی این چنینی را باید تحمل کنم .حق با فرزاد بودو انصافا بی عدالتی هویدا در این موضوع را نمیشد تحمل کرد .

این حاشیه آنقدر برای فرزاد ظرفیت داشت ویا حداقل ایجاد کرد که بعد از سه ماه به قیمت اخراج او و یک نفر دیگر از همکاران اوتمام شد.

راستی مسئله به این کوچکی در یک محیط کاری، آیا ظرفیت این را دارد که یک کارمند خوب و پرنشاط را درگیر کند تا حدی که در عرض مدت چند ماه مدیران مجموعه ای، اخراج را تنها راه باقیمانده برای تعامل با یک کارمند  بدانند؟

چند سوال : و انتظار حقیر اینست که واقعا این سوالات را حداقل در ذهن خود جوابی کامل دهید تا ادامه بحث برای شما سازنده تر باشد :

- حاشیه چیست ؟

- مایل نبودم تا مثل سریالهای ایرانی پایان ماجرا را خیلی سریع نمایش دهم اما هدفم رسیدن به این سوال بود که از دیدن یا شنیدن یک خبر حاشیه ای تا اخراج یک نیرو یا نیرو ها چه سناریوهایی میتواند اتفاق بیفتد ؟

- بغیر از فضای کاری، حاشیه در کدامیک از ساختارهای اجتماعی قابلیت درگیر کردن افراد را دارد؟

- اگر با حاشیه ای درگیر شدیم که اجتناب ناپذیر هم هست، چه کنیم تاکمترین تبعات را تحمل و یا تحمیل کنیم ؟

- اضافه پرداختی شرکتها به افرادی معدود با این فرض که واقعا استحقاق شغلی آنرا ندارند، چه توجیهی میتواند داشته باشد؟ (مثلا کیان نژاد قصه ما میتواند فردی باشد که همسرش بیماری لا علاجی دارد ومدیر یا مدیران در عین بی لیاقتی شغلی او ، فقط قصد کمک به او را دارند . )شما چه سناریوهای دیگری را میتوانید مطرح کنید ؟

- آرزوی قلبی من این است که این سوال در همه جوامع بشری محلی برای مطرح شدن نداشته باشد اما با نهایت تاثر و تالم دارد : اگر شخصیت قصه من بجای آقای کیان نژاد، خانم کیان نژاد با سنی حدود سی سال و با سمت مثلا منشی و یا حتی مدیر بود، حاشیه ها به چه سمتی میرفت ؟

تاثر و تالم این موضوع بنظر حقیرخیلی بیشتر از مرگ یک عزیز میتواندوباید باشد.

اما...

اجازه میخواهم که بقیه این محتوا را در فایل دیگری مطرح کنم تا :

یکم  : ذهن شما فرصت درگیر شدن به سوالات را بهتر پیدا کند .

دوم : خیلی لطف میکنید که با نوشتن آنچه در ذهنتان گذشته در قسمت کامنت، فضای ذهنی من و دیگر خوانندگان را باز تر کنید .

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۶/۰۲/۱۶
داوود کیخسروکیانی

نظرات  (۱)

بعضی از مطلب ها امکان کامنت گذاشتن براش غیر فعاله . لطفاً فعالش کنید .
مثلا مطلب تمایز طلبی که البته خیلی مطلب زیبایی است و تذکر به جایی دادید .
کسر شان است پیر مردی موسفید کرده، از یک طلبه جوان کلامی بشنود و بگوید ممنون، به دلم نشست.
 
البته پیرمرد های مسجد ما خیلی لطف دارند به حقیر ...

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
X