روزنوشته های داوودکیخسروکیانی

سلام

دزدیدش .

مطمئنم .

لحظه آخر ، وقتی به سمتم میومد یک لحظه چهره اش رو دیدم .

طرز لباس پوشیدنش و مدل موهاش فریاد میزد که آدم خلافیه .

حالا بجاش چی بخرم؟ همون مدل یا ...

اصلا تقصیر خودم بود . میگن به هرچی که فکر کنی جذبش میکنی . از بس مواظب بودم ندزدنش، آخرش دزدیدنش. خب آدم ناحسابی، درسته که پریروز گوشی آخرین مدل سونی خریدی اماحالا که بعد از سالها امام رضا طلبیده و اومدی حرمش، باید حواست به زیارتت باشه.یا امام رضا معذرت میخوام . فدای سرت . شاید احتیاج داشته که دزدیده ... الله اکبر
سر از سجده برداشتم و دیدم گوشیم هنوز کنار مهرم و سر جاشه !
یا امام رضا میخواستی من رو امتحان کنی؟ خدا رو شکر که از امتحان سر بلند بیرون اومدم .
 گوشیم رو در عوض یک سجده با حال ! نفروختم.
جوانک آنقدر نزدیک به گوشیم و بسمت زمین دستش رو دراز کرد که گفتم دزدیدش ها.


السلام علیکم و رحمة الله و برکاته.

با گفتن این ذکر سرم رو این طرف و اونطرف گردوندم که همون جوانک رو دوباره دیدم .
 از معدود دفعاتی بود که اشک خجالتم  بی اختیار از چشمم بارید.
جوانی با تیپ خلاف، پلاستیک به دست مشغول جمع کردن آشغالهای کف حرم بود و منم مشغول نماز...

نظرات  (۴)

۰۴ تیر ۹۶ ، ۱۷:۵۰ محمدعلی حسینی
سلام ... عیدتون مبارک ... « رمضان در رمضان » ، دلنوشته ای کوتاه است در مورد پایان ماه رمضان ... ممنون میشم بخونید ... یاعلی 
۲۷ تیر ۹۶ ، ۲۱:۵۸ سینا شهبازی
سلام علیکم داوود عزیز.
خوشحالم که کامنت آموزندۀ تو رو در قسمت یادگیری کریستالی خوندم و پروفایل متمم‌ات رو دیدم و به اینجا رسیدم.
امیدوارم بتونم بیشتر به اینجا سر بزنم و بیشتر ازت یاد بگیرم.
چقدر خوب توصیف کردی. خوشحالم که از این امتحان سربلند بیرون اومدی.
پاسخ:
ممنون. کلی انرژی گرفتم...
سلام.
شبیه این داستان زیاد برای من اتفاق افتاده.واقعا جالب بود...
داستانش خیلی تکان دهنده و تأثیر گذاربود. با بیانی شیوا. بشدت عجب  و تکبر را از آدم می زداید. به فکر فرو رفتم

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
X