سلام
بعضی از مناسبتها،آنقدر وجهه و آبرو دارند که تقریبا همه ی گروه ها و نحله های فکری سر تعظیم در مقابل آن خم و آن را احترام میکنند . و از بهترین آنها سالروز فتح خرمشهر عزیز که دوست و دشمن عموما به آن افتخار میکنند و آنقدر اعتبار دارد که هر از چندی هم آدمها دستاورد های بزرگ خود را با آن مقیاس میکنند .
اما خرمشهر چگونه آزاد شد ؟ تحلیلهای فراوانی در این مورد وجود دارد . در آن مقطع زمانی که مدت زیادی از شروع یک حکومت نمیگذشت و همه ارکان آن در ضعف مطلق بود و تازه خنجر هایی هم از پشت بر این ملت دردمند نواخته میشد، چگونه قسمتی از خاک وطن باز پس گرفته شد ؟ باز پس گیری که بنا بر اذعان دشمن غیر ممکن و یا محال بود . همان دشمنی که سودای فتح یک هفته ای یک ملت در سر داشت و همه محاسبات مادی هم این سودا را کاملا معتبر نشان میداد .
سودایی که یک جوان بیست و چند ساله بنام ممّد و دوستانش آنرا شکست ...
وقتی دو ماه ممّد و دوستانش با برنو و سنگ و...، دشمن و همه حامیانش را پشت دروازه های یک خرمشهر مضحکه کردند، آنها چگونه دیگر میتوانستند تصور فتح تهران را داشته باشد ؟
و ممّد ها معادلات دشمن و غریب به هفتاد پشتیبانش را در هم شکستند تا جایی که خیال فتح یک هفته ای یک ملت تبدیل شد به حفظ اشغال یک ویرانه شده خاک بنام خرمشهر و یا همان خونین شهر ممّد و دوستان .
خرمشهر شده بود یک سمبل که دشمن با تمام توان و ظرفیت خود آن را حفظ میکرد . .
ممّد دیگر نبود امّا جایش را جوانکهای دیگری پر کرده بودند . مثل همین حسن باقری خودمان، فرمانده اطلاعات و عملیات یک سپاه با سن غریب به بیست و یک با دو سال سابقه نظامی گری !
مگر میشود یک جوانک بیست و یک ساله طراح عملیاتی باشد بر ضد اینهمه دشمن ! مگر داریم !؟
بله هم داشتیم و هم شد ...
البته دوستان دیگر ممّد هم آمده بودند تا بمیرند پای کار خونین شهر . مثلا همین جوانک دیگر، حسین خرازی که آنطرف بیسیم به او ژنرال میگفتند اما او همان حسین صمیمی و دوست داشتنی خودمان بود البته حدودا بیست ساله !
قهرمانان این قصه یکی دوتا نبودند اما مَظهر ومُظهر غیرت شدند و ...
و بعد روزی کسی خواند : ممّد نبودی ببینی شهر آزاد گشته خون یارانت ...
وآن روزها خودم دیدم که پدرم ، مادرم و مردم خیابان اشک میریختند و شیرینی میدادند و شادی میکردند که :
خرمشهر آزاد شد .
و راستی صحنه برای من با آن سن کم آنقدر مهیج بود که کاملا حال و هوای آنروز در ذهنم مانده است .
این حادثه شکوهمند ملی، اسطوره میطلبید و اسطوره های با سن متوسط بیست سال آمدند و این صحنه زیبای تاریخی را کشیدند . در واقع سنت خداوند موحدین و کائنات غیر موحدین دنیا بر این است که معجزه های بزرگ را در بستر ظهور و بروز اسطوره های بشری نشان دهد .
و همه ی حادثه های بزرگ و اسطوره ساز قاعده ی مشترکی دارند .
مثل همین ماه مبارک ما مسلمانها .
مبارک است برای قلبی که لایق نزول آن برکت شود . ماهیت مبارکی آن پابرجاست اما ظرفی هم برای اهدای این برکت باید آماده باشد .
مثل فتح خرمشهر که ظرف وجود ممّد و دوستانش محل ظهور معجزه ی ماندگار آن فتح شد، فتح ماه مبارک هم منوط به حضور است . حضور من . حضور تو .
و بسیارند مبارکهایی که خداوند ما موحدان برایمان تدارک دیده است و البته میگوید که رمضان از مبارک ترین هاست .
اما قرار نیست فرشته ها نزول اجلال کنند و برای من و تو همه چیزمان را مبارک کنند و بروند . آنان منتظر یک قدم من و تو اند تا صد قدم، ما را به جلو سیر دهند اما قدم که هیچ، دریغ از یک وجب تحرک من و تو .
سفره ی کریم در حال گستردن است تا آماده های امت خاتم را به هر فتحی که بخواهند برساند . بستری شگرف امّا تشنه ی حضورما، تا تبدیلمان کند به اسطوره هایی بزرگ .
وهمه نا مبارکی های زندگی من و تو حاصل نبودن های ماست چون اصلا بنای خلقت بر مبارکی است .
بستر فتح آماده است
کاش آماده شوم و کاش آماده شویم .
کاش همه با هم قدمی برداریم تا همه ی خونین شهرهای ما آزاد شود .
خونین شهر اقتصاد
خونین شهر اخلاق
خونین شهر حیا
خونین شهر مروت
وخونین شهر ...
موفق باشید