روزنوشته های داوودکیخسروکیانی

سلام

سلام

مقدمه یک : در زمینه صنعت و رباتیک فعالیت ذهنی شدیدی داشتم و در ضمن یکی از اقوام همسرم بورسیه دکترای رشته مهندسی پزشکی در آمریکا شده بود وبتازگی مراجعت کرده بود.در یک دید و بازدید( متاسفانه فقط ) نوروزانه در یک اتفاقی کاملا تصادفی افتخار کنار نشینی من نصیب ایشان شدومجبور به جواب سوالات این حقیر. البته اولین سوال من این نبود که الان کلاس چندی آموجون. از ایشان سوالاتی میپرسیدم و ایشان با تواضعی عجیب و غیر قابل پیش بینی بمن پاسخ میداد.تواضعش خیلی بنظرم میامد چون برای من سابقه نداشت که یک دانشگاهی اینگونه با کسی حرف بزند.

اغلبِ درس خوانده های دانشگاهی(و البته نه همه ) چنان با تفاخر و ادبیات پیچیده لاتینی-فارسی حرف میزنند که بیا و ببین .ولو فارق التحصیل کارشناسی ناپیوسته رشته جوق شناسی از دانشگاه ... واحد روستای کیان آباد سفلی باشند !

در گفتگوی با این انصافا فرهیخته بحث به اینجا رسید که ایشان گرایش خودش را هوش مصنوعی بیان کرد و سوال من از ایشان این بود که شما که در مهد تکنولوژی دنیا درس خواندی، نزدیکی بشر به ساخت مغز انسان را چقدر میدانی ؟

جواب او من را شوکه کرد ...

هر روز دانش دنیا با سرعتی بسیار زیاد به این سمت حرکت میکند که ساختن مغز انسان ممکن نیست !

مقدمه دو : مدتی افتخار همکاری در شرکت پتروشیمی رجال را داشتم افتخاری از جنس شاگردی استادان عزیزم علی محمد رجالی و حمید رضا رجالی .

شغل من در رابطه با ساخت ماشین آلات و تجهیزات مورد نیاز خطوط تولید پتروشیمی بود که البته متاسفانه اکثر آنها تولیدکشور ما نبود .

در این پتروشیمی گاز طبیعی بعنوان خوراک در مجتمع تزریق میشد و در نهایت خروجی این مجتمع چندردیف از  پلیمرهای مورد نیاز صنایع پایین دستی بود.

عظمت یک پتروشیمی از کنار مخازن آن واقعا دیدنی است اما تمام این عظمت طراحی شده برای نهایتا چند آیتم ورودی و انواعی دیگر محصول در خروجی است .

اما ما زحمت حمل یک مجتمع تولیدی را عهده داریم که ورودی های آن حدی ندارد ونیز خروجی های آنهم بینهایت است. بدن انسان .

فرض کنید که ورودی بدن ما فقط دهان ما بود. چند میلیارد ترکیب مواد غذایی را سراغ دارید که انسان میخورد و تمامی میلیاردها نیاز سلولهای بدن از آن حاصل میشود و در پایان زوائد آن دفع میگردند. حال آنکه ورودی های بدن ما هم یکی دوتا نیست .

حس لامسه از دقیق ترین و پیچیده ترین مکانیزمهای ورودی بدن ماست که همین مکانیز فرا بشری نظیرش در دنیای به ظاهر پیچیده مصنوعی ها وجود ندارد و تازه خودش ورودی خوبی هم  برای خیلی از داروهاست.

و لابد خبر دارید که ریه ها خودشان دنیایی دارند از شکوه و بی همتایی. هم ورودی هوای حیات ساز است و هم دارو و هم سم.

چشم و گوش هم که داستان بسیارمفصلی دارند از پیچیدگی و شگفتی .

 همه بزرگان اعم از دینی و غیر دینی یکی ازبسترهای یافته های بزرگ خود را مدیون تامل و تفکر در این مظاهر خلقت میدانند و ما را هم توصیه میکنند به تامل و تفکر.

اما تمایزهای ما از حیوانات که در داشته های بالا با ما مشترکند ویا حتی در بعضی موارد قوی ترند چیز هایی است از جنس خروجی های این بدن .

مثلا همین کلام و کلمه افریده هایی هستند شگرف . و آنقدر شگرف و عظیم که معجزه آخرین فرستاده خداوند هم چیزی از همین جنسند ...کلمه و کلام .

وخداوند تقدسی برای آنها قائل است که به آنها قسم هم میخورد : نون والقلم و ما یسطرون .

بعد از دو مقدمه:

سوالی مطرح است که هر کس و در هر شغل باید موضع خود را با آن مشخص کند.میخواهد در کار تبلیغ دین باشد ویا آموزش مدیریت استراتژی ، در شغل شریف و مهم فروش ویا بازاریابی باشد ویا پزشک جراح مغز و اعصاب .زن ، مرد و یا حتی رده سنی خاصی نمیطلبد. هر کس و در نژادو رنگی و شغلی نیاز دارد بداند و براساس این دانش رسالت خود را زندگی کند وگرنه میشود مثلا گوسفند.

و گوسفند نبودن دغدغه ی خیلی از مردم کشور منست چون اگر نبود،کتاب لطفا گوسفند نباشید ازپر فروش ترین های ایران نمیشد. مگر اینکه برای پر کردن قفسه کتاب خریده باشند چون هم نامش آبرو می آورد و مد است و هم حجمش برای پرکردن فضای کتابخانه شخصی مناسب .کتاب نسبتا قطوری است.

سوالی که باید هرکس فقط به خودش پاسخ دهد.

و باخت ما از زمانی کلید میخورد که دنبال تدارک پاسخش برای دیگران باشیم .

سوالی که هنوز خواب شبانه از سرم نربوده و کاش برباید :

ای موجود تو کیستی ؟ میگویند ! خلیفه ای ؟

و خب حتما هستی وگرنه اینهمه دارایی و داشتن های کهکشانی توجیهی نداشت .

و یک کسی از جنس تو می آید و میشود مثلا مهاتما گاندی .

 خوشگل بود؟ قبیله بزرگی داشت ؟ ثروتش نجومی بود ؟ ابروی کمان یا قد رعنا چطور؟ خب شاید زور بازویش نقطه تمایز او بودکه باعث شود در شورای شهرش رای بیاورد. شاید کشورش ابر قدرت زمان بود. شاید آمریکاییها و یا انگلیسیها بورسیه تحصیلی به او داده بودند .شاید پدرو مادرش پولدار بودند. شاید پسر خاله اش وکیل ، وزیر و یارئیس جمهور بود. شایدآواز خوشی داشت . شاید هنر پیشه معروفی بود که رای آورده باشد .

 و هزاران شایدِ متداولِ قبیله ی عادی ها و میدانم و میدانیم که هیچکدام در مورد او وجود نداشت .

گاندی شخصیتی است که لااقل الان که مرده مذهبی ها و لا مذهبی ها و لیبرالها و حتی استعمارگران پیر و جوان با ادب و احترام نام او را میبرند، حتی اگر جایزه صلح نوبل را به او نداده باشند!!!

من وتوچیزی از گاندی ها کم داریم ؟ شاید بگویی شانس اما خودت میدانی که این یکی از مسخره ترین و البته متداول ترین جواب این روزهاست .

و سوالی که من را عریان کرده و تمام بهانه های ریز و درشت من را قلع و قمع کرده اینست.

سوالی که هنوز خواب شبانه از سرم نربوده و کاش برباید :

تو کیستی ؟ خلیفه ؟

 

 

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
X