روزنوشته های داوودکیخسروکیانی

سلام

سلام

فروشندگی بجهت عملکرد معمول و سنتی اکثر فروشنده ها، خیلی شغل خوش سیمایی نیست . همه ما دچار فروشندگانی شده ایم که بعد ها متوجه شده ایم که چه بلایی به سر جیبمان آمده است اما همه این خاطرات تلخ و گزنده، جامعه ما را از این شغل کلیدی بی نیاز نمیکند .

 نکته مهم در شغل فروش و فروشندگی اینست که متاسفانه تعدادزیادی از کسانی که این کار را جهت  امرار معاش و کسب روزی خود برگزیده اند، از قواعد درست و اصولی آن اطلاع ندارند و حتی بدون مطالعه و تحقیق آثار بزرگان دنیا در این حوزه و صرفا بجهت گذران سالیانی چند در شغل فروشندگی دچار دام تجربه خود شده اند و خود را بی نیاز از دانش پیچیده و چند بعدی فروش میدانند .

بعنوان یک نمونه فروشنده ای که صداقت و خدمت به مشتری را اولین اولویت شغلی خود نداند، سود ودر آمدی پایدار و دائمی را تجربه نخواهد کرد . اشتباه نکنید این اصول را از متون کتابهای دینی و اخلاقی نقل نکرده ام بلکه باعث شگفتی خیلی از دوستان من واحتمالا شما میشود که بدانید این اصول اخلاقی ، پیشنهاد جدی بزرگان تجارت دنیاست .

اما تجربه داران محضِ دنیای فروش اینها را اخلاقیات غیر قابل اجرا میدانند و راه خود را ادامه میدهند . همان کلید واژه آشنا به گوش همه ما . دلالان و ...

فروش یا فروشندگی علی رغم بدنامی که دارد، فرآیندی است که اکثر ما در تعاملات خود با دیگران از آن استفاده ای نا آگاهانه میکنیم و یادگیری کمی از جزئیات آن، روند موفقیت و رشد ما را دو چندان میکند .دلیلم چیست ؟

مثلا من یک دوره آموزشی دارم و میخواهم شما را متقاعد کنم که به ازای مقداری پول، شما دوره ی من را بخرید ونه محصول رقیب را .

حالا فرض کنید که شما ماهی زینتی دارید و من به ازای فروش دوره ام، میخواهم از شما یک آکواریوم بگیرم .پولی تبادل نمیشود اما من باید بتوانم شما را متقاعد کنم که محتوای من بدرد شما میخورد تا شما هم راضی شوید که سرمایه خود را به من بدهید .

در همه بده و بستان ها همیشه چیزی از جنس متقاعد کردن وجود دارد، پای پول وسط باشد یا نباشد .

مثالی غیر متعارف مطرح میکنم . معلم باید دانش آموز را متقاعد کند که دانشش برای او مفید است تا دانش آموز وقتش و حواسش را به او بدهد . چرخه این مثال برای معلم مدرسه کمی پیچیده تر اما برای معلم خصوصی کمی واضح تر است .

مادر باید فرزند خود را متقاعد کند تا حرفش را گوش دهد، یا به عبارت بهتر باید بتواند نظر خود را به فرزند خود بفروشد، به ازای محبت هایی که قبلا خرج فرزند خود کرده است .بین مادر و فرزند هم رابطه ای از جنس تبادل وجود دارد که فرزند حاضر است نظر اورا بخرد اما همان فرزند نظر من غریبه  را نمیخرد چون من را نمیشناسد و قبلا موجودی حساب عاطفی با او نداشته ام . مفهومی که استفان کاوی در کتاب بینظیر هفت عادت مردمان مؤثر به زیبایی و تفصیل بیان میکند . پس مهارت های فروش را میتوان در همه روابط اجتماعی تعمیم داد و از نتایج آن بهره برد .

.

فروش و فروشندگی یا چیزهایی از جنس متقاعد کردن هم مانند همه مشاغل، اصول و قواعد خودش را دارد که فقط با رعایت آنها و مهارت در انجام این اصول میتوان به جایگاه قابل قبولی رسید .

جوانی که سرمایه عمر گرانبهای عمر خود را در تحصیل دانش و یا دانشهایی صرف کرده، حتما باید بتواند با قدرت و شایستگی آنرا عرضه کند و بتواند در مورد توانمند بودن خود کارفرما را متقاعد کند . جوانی که فقط سر در کتاب کرده و بلد نیس چند کلمه حرف بزند، مطمئناٌ رقابت را به دیگری که فقط قدرت ارائه قویتری دارد میبازد.

تولید کننده ای ( اعم از تولید دانش ،محصول ویا خدمات ) که تمام هم و غم خود را صرف جمع آوری تخصص ، مهارت و کیفیت محصول خود کرده و در فروش و مذاکره قدرت ندارد، باید ثمره خون دل خود را تقدیم دلالان و واسطه ها کند .

 

 

تعامل ، متقاعد سازی و یا همان فروش خودمان، آنچنان دانش پیچیده و دست نیافتنی نیست که بخاطر خلاء آن در لیست توانمندیهای خود در رقابت ها همیشه بازنده باشید و یا بعضی وقتها به شانس متکی باشید .

بلطف دنیای دیجیتال فرصتهای آموزشی بسیار زیاد و کم هزینه شده اند و انصافا استادان قدرتمندی هم در این حوزه مشغول خدمت هستند . اگر نگارنده منشاء کمکی باشد باعث افتخار است و اگر نه آدرس چند سایت قدرتمند در قسمت پیشنهادهای من موجود میباشد .

 

 

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
X