روزنوشته های داوودکیخسروکیانی

سلام

سلام

من خودم بلدم . بله میدونم . اینکه چیزی نیست . خودم خبر دارم . خودم اینکاره ام ها . چی فک کردی ؟ اینقدها هم ببو نیستم . تکان دادن آرام عمودی سربه نشانه جملات قبل و یا گفتن "هه"  همراه با نیشخند های تمسخر آمیز به دیگران با معنای جملات قبل ...

چند سالی است که آنچه در کتابها و دوره های آموزشی آموخته والبته کمی هم تجربه کرده ام را به عنوان مدرس در اختیار مخاطبانم قرار میدهم و نکته ای که در این سالها نظرم را بخود جلب کرده است مانع بزرگی در دنیای یادگیری است به نام توهم دانایی یا همان خودم بلدم های متداول .

دریک فضای تخصصی و به عنوان یک مدرس زمانیکه با مخاطب مواجه میشوم، مستقل از اینکه در کدام صنف و صنعت مشغول باشند همیشه افرادی هستند که رویکردشان در مواجهه با هر مطلب آموزشی ، مدل ذهنی خودم بلدم  است و این مدل ذهنی در قالب کلمات و یا حتی رفتار آنها بروز وظهور پیدا میکند .

خب در این فضا مشکل خاصی نیست چون بعد از گذشت مدتی از فضای آموزش، خودم بلدم ها، یا محو فضای آموزشی میشوند و یا با چند سؤال حرفه ای مدرس به این نتیجه میرسند که حداقل اینجا جای اظهار فضل های آبکی نیست .

اما هرچه فضا غیر رسمی تر باشد، این مدل رفتارها بیشتر نمود پیدا میکنند . مثلا فرض کنید که در یک جمع فامیلی پنجاه نفره ناگهان سرم را بین دستانم بگیرم و بگویم : سرم درد میکند ! انواع تجویز ها و اظهار فضل های آبکی شروع میشود . از چایی نبات و سردی کردن گرفته تا اسفند و چشم زخم خوردن، از سرماخوردگی گرفته تا احتمال وجود توده ی مغزی در سر، از آشغال و مزخرف بودن همه ی مواد غذایی موجود در مملکت ما ! گرفته تاپارازیت های ماهواره، امواج موبایل و یا تاثیر غنی سازی اورانیوم بر سردرد ...

ونکته جالب  اینکه از نظر هرکدام از آنها همیشه و در مورد هر مشکلی، فقط نقطه نظر خودشان معتبر شناخته میشود . مثلا سابقه سی ساله ی حقیر در مراوده با یکی از پیر پزشکان خود خوانده فامیل به من نشان داده که از نوک انگشتان پا تا موی سر، هرجا درد بکند تجویز ایشان این است : سردیت کرده ننه ، چایی نبات بخور...

در این گونه کمسیون های تخصصی سردرد، کسانی که حرفی برای گفتن ندارند و البته باید حتما اظهار فضلی کنند، چه میکنند؟ راه حلی ساده و راحت : هر کس تجویز بهتری کرد، جوری وانمود میکنند که ... رجوع کنید به جملات اول مقاله

نکته طنزو جذاب این جلسات برای حقیر اینست که برخی مواقع، حضار برای دفاع از نظریه های مشعشع خود با هم وارد جنگ هم میشوند و با چنان هیجان و خشمی به دفاع از تئوری خود و رد تئوری سخیف رقیب میپردازند که بیا و ببین ...

انگار برای بعضی آدمها بکار بردن و گفتن کلمات "بلد نیستم" و یا "نمیدانم" آنقدر ممنوعه و قبیح است که (ببخشید) خوردن گوشت سگ به اندازه آن قبیح نیست .

توهمی که انبوه رسانه ها به ما عطا کرده اند . چگونه ؟

پای تلوزیون نشسته اید وکانال گردی میکنید که ناگهان پروفسور کیان نژاد، اسطوره روانشناسی دنیا را درحال حرف زدن میبینید .خب سه تا جمله شنیدن از او ارزشش را ندارد؟ او دارد در مورد علل افسردگی میگوید :

 یکی از دلایل رایج افسردگی نخندیدن است . در واقع شاد نبودن ریشه ی بسیاری از مشکلات روحی و روانی بشر امروز میباشد . در قرن19 میلادی...

خب اهل دانش هستیم اما نه بیشتر از این و میرویم کانال بعدی و کانال بعدی و...

حالا در جمع فامیلی پنجاه نفره کسی میگوید افسردگی گرفته ام ... شما چه تجویزی میکنید ؟ کاملا طبیعی است که تجویز پروفسور را میکنید .اصلا مگر کس دیگری اجازه مخالفت با نظر او را دارد ؟ و یکی از رقیبان سرسخت شما چایی نبات ...

بنظر شما اگرخود پروفسور بود چه میکرد؟ مگر نه اینست که روزها مینشست وبا فرد افسرده گپ میزد تا ریشه ی اصلی مشکل او را بیابد و بعد نسخه بپیچد . و معمولا متخصصین واقعی در رسانه ها ( البته اگر وقتش را داشته باشند! ) نظریه های خود را فقط تیتروار و کلی مطرح میکنند . چیزهایی از جنس جمله ی : یکی از دلایل میتواند ... باشد .

انبوه کانالهای رسمی و البته عمدتا غیر رسمی اطراف ما ، در حال ریختن گزاره هایی در ذهن ما هستند با ذکر منابعی دهن پر کن و البته غالبا دروغ . تنها چیزی که آنها به ما عطا میکنند سم ذهنی مهلکی است بنام توهم دانایی .

بزرگان دنیا، اصیل ترین راه کسب دانش در هر حوزه را کتاب خوب وقوی میدانند .کتابی که خلاصه اش شاید یک یا دو جمله باشد اما برای فهم آن باید ذهن را بدست نگارنده آن سپرد تا در قالب مقدمه و مؤخره ها ، مثالها ، داستانها ، آمار و ارقام  بتواند مطلب را خوب در ذهن ما بپزد . راه دیگری هم هست . دسترسی مستقیم به بزرگان دانش بشری که البته این دسترسی بسیار پر هزینه وتقریبا ناممکن میباشد . بزرگانی که آنقدر کار دارند که فرصت رسانه گردی های آنچنانی و سخیف را هم نداشته باشند .

اما خواندن کتاب سخت است . زمان میبرد، تمرکز میخواهد و قطعا تکرار .

واز اصلی ترین دلایل کانال گردی های ما و دوری مان از کتاب اینست که ما واقعا بدنبال دانش نیستیم، بلکه به دنبال پوسته ای از دانشیم تا علاوه برتسکین عطش به دانش خود، با توهم و یا سرابی از دانش، زمینه ای هم برای تمایز و اظهار فضل بیابیم .

پی نوشت : خوانده ام که تشخیص یک معضل، میتواند دلیلش وجود پنهان آن معضل در فرد تشخیص دهنده باشد . در واقع کارکرد این مقاله شاید فقط اصلاح خود من باشد .

نظرات  (۱)

۲۸ خرداد ۹۶ ، ۱۵:۵۶ سعید وکیلی
سلام
بقیه شو خودم بلد بودم (خخخخخخ) ولی این جمله فوق العاده بود : 
به دنبال پوسته ای از دانشیم تا علاوه بر تسکین عطش به دانش خود، با توهم و یا سرابی از دانش، زمینه ای هم برای تمایز و اظهار فضل بیابیم . 
 
 احسنت ...

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
X